نمایش نتایج: از شماره 1 تا 2 , از مجموع 2

موضوع: تجربیات تلخ گذشته

Threaded View

  1. #1
    صاحب سایت
    تاریخ عضویت
    2011-5-05
    نوشته ها
    2,573

    تجربیات تلخ گذشته

    برخی ز دوستان و یاران گرام و گوگوری به ما می فرماینت که اقا چرا نمی ایی در فوروم ها شرکت جویی در بحث ها .....................و خیلی ها هستند که دارند ملت رو اشتباه راهنمایی می کنن و با ونشته هاشون گمراه می کنن خواننده های مطالب رو..........

    می گن دوژمن خط رو شیکونده حاجی کجایی............




    و از دور هی بیسیم می زنن...............که ......بیا پشتیبانی کن............



    ولی ما...................بر این باوریم که.......................مگه 6 سال کم بود.......................برا یاد گیری یک مطلب................

    که حالا



    مگه وقتی دفعه اول گفتن بیا اقا فعالیت کن ......

    و خودشون بعد از 6 ماه اول اکانت ما رو مورد مسدود سازی قرار دادن...........و فرمودنت که اقا هک شدی......................

    و اون موقع ما نفهمیدیم چی شد که.......... و به اندازه 6 ماه نوشته های ما که در ان زمان بالای روزی 6-الی 7 ساعت در انجا وقت می گذاشتیم به باد هوا رفت..........

    و و در آخر سال اول امدن فرمودنت که ...........بیا می خواهیم سایت را به شما دچار تقدیم کردگی بشویم................

    و اولش گفتن 500 تومن به پول آن سال.....................سال 1390 که برای این که بهتر ارزش این پول در ان سال دستتان آید باید بگویم که در ان سال سکه حدودا 400 تومن قیمت داشت یعنی یهی چیزی در حدود قیمت 1.1 قیمت یک سکه بهار ازادی

    که بعد از چند ماه چی شد ؟؟؟؟


    دیدیم به به...............سایت بالا نمی آید و چی شده........................بعله............ ........ما نمی دانستیم که دامنه چیست و هاست چیست و فکر کردیم که بعله شما اگر یوزر و پس یک سایت و سایت را داش ه باشی مالک آنی.............


    مثل کسی که فکر می کند هر کسی کلید ملکی را داشته باشد مالک آن ملک است.................

    و اعتماد کردیم به آن دوست عزیز و صمیمی خود و نتیجه این اعتماد چیزی جز این نشد که گفت یک بار دیگر باید 500 بیایی بالا..........................و ....................و جالب ترش کجا بود................

    آن دوستانی که بعدا شدند صاحبان جدید سایت..................می دانستند که حق با کیست می دانستند که کی دارد به کی زور می گوید ولی طرف کی را گرفتند ؟؟؟؟

    ما گفتیم اقا برای چی باید بار دوم پول دهیم.................

    عین این می ماند که من یک دوچرخه را بفروشم به کسی پولش را بگیرم و دوچرخه را برای او ارسال نکنم................ و بعد بگویم یک بار دیگر باید پولش را بدهی و طرف و شخص مشتری بگوید آقا مگه ندادم ؟؟؟؟؟؟ یک جنس را یک کالا را مگر چند بار می فروشند ؟؟؟؟ و مگر چند بار خریدار باید پولش را بدهد ؟؟؟


    بگذریم که هر چی می نویسم یاد آن روز ها می افتم بد تر عصبی می شوم...........................و خاکستری که حالا سال هاست زیر خاک فراموشی خوابانیده بودیم.............و سعی می کردیم دیگر بهش فکر نکنیم را هر چی هم می زنیم فقط آتشش و بویش سوزشش باز به مشام می رسد فقط و سلسله اعصاب را از انییکه هست خراب تر می کند.......................


    و بعد ...........بعد از دادن 500 تومن دوم ان هم به زور.................و از روی اجبار..................

    بگذریم از این که بعد از ان هم در ان دو سال بعدش حدود 1 میلیون تومن همان دوران هم هزنیه کردیم برای لایسنس و تعیمرات و پوسته و اپ لود سنتر و هاست و امنیت و و خیلی چیز های دیگه سایت..........

    رسیدیم به مراحل بعدی...........

    ان شخص اولی بنده خدا سیاست مدار خوبی نبود...................و صداقت داشت....یک هو می امد می گفت ..................... پول بده....................




    ولی افراد بعدی سیاست مدار های خوبی بودند....................



    و با شیب ملایم حرکت خود را دچاv ادامه دادگی شدند............که آرام آرام و نرم نرم به شما بعله.............که در حین ( بعله ) شما نمی فهمی که ( بعله ) ولی وقتی ( بعله ) به منتهای درجه خودش رسید شما تازه می فهمی که ای بابل چه ( بعله ) ایی رفته به شما................

    در مرحله اول که خوب فرمودنت که آقا سایت رو بده به ما............ مار ردیفش می کنیم..............

    گفتیم اقا دو میلیون هزنیه کردیم....( باز هم دقت شود دو میلیون تومن سال 90 و 91 ) ......خب .................فرمودنت که عیبی ندراد...................ردیف است بعد از این که دادی به ما سایت را ما تبلیغ تو را تا ابد............به صورت مجانی می زاریم بالای سایت.......................تا همگان ببینند و و ما دو مطلب رو در این جا متوجه شدیم..........

    مطلب اول آنکه ( تا ابد ) = ( 3 ماه ).....................و بعدش فرمودنت که آقا سایت هزینه هاش رفته بالا باید کمک کنی خودت هم.........................

    دوم آنکه............همونجا رک و پوست کنده نگفتیم بابا کسی که روزی 7 ساعت 8 ساعت داره وقت می زاره مقاله بنویسه و جواب سوالا رو بده............یعنی به نظرت دیده نمی شه و نیاز به تبلیغ داره ؟؟؟؟



    در مرحلة بعدی ........یک روز امدیم دیدیم که .............دیگر مدیر سایت نیستیم و گفتیم آقا چطور شد ؟؟؟

    فرمودنت که ببین ما می خواهیم شما با خیال راحت .......به کار پاسخ گویی به سوالات بپردازی و فکرت درگیر کار های مدیریت و این ها نباشه دیگه...............

    به به به به

    یه عنوان هم درست کردند به نام مشاور فنی و خلاصه ...................( بعله ) ............



    و در مرحلة دوم دیدیم اصلا دیگه حتی قادر به ویرایش پست های خودمون هم نیستیم...................

    گفتیم اقا چرا این جوری شده................

    فرمودنت که اقا این سیتسم جدید مدیریته.....................

    گفتیم آقا می خاییم مقالات و مطالب خودمون و ویرایش کنیم خب....................

    فرمودنت که ویرایش حرام است.......................... و ما بدین سان وارد فاز جدیدی از ( بعله ) شدیم............

    در مرحلة بعدی از ( بعله ) دیدیم که می شینیم ساعت ها وقت می گذاریم برا راهنمایی کردن اعضا و جواب دادن به پست های فنی.................بعد یهو یه نفر که تازه امده ورد سایت شده و عضو شده...............مثلا از فلان جای صحبت ما خوشش نیامده به خاطر این که اون خوشش نیامده پست مارو نصفشو حذف کردن.............




    همون جا بود که دیگه فهمیدیم اینجا موندن به صلاح ما نیست و جایز اصلا نیست...............

    یه پیام خداحافظی نوشتیم و از زحمات همه دستاندر کاران ( بعله ) هم تشکر ویژه و دو نونه کردیم و بعد از حدود 6 سال.................زحمتمونو از جایی که اون رو ساخته بودیم............هزینه کرده بودیم براش..................6 سال.......................هر روز و هر روز و هر روز ساعت ها و ساعت ها و ساعت ها...............وقت پاش گذاشته بودیم.........و
    عمر پاش گذاشته بودیم و اعصاب پاش گذاشته بودیم و

    از تفریح و از کار و از اعصاب و از حتی دکتر رفتن و از خواب و خوراک خودمون هم براش زده بودیم.................

    چی کار کنیم زحمتمونو کم کنیم چون دیگه واقعا جایی برای ما نداشت اونجا.....................

    که این رو هر چی من بگم..................مخاطبو خوانده نمی تونه بفهمه...............که تو اون سال ها من دقیقا چطوری و چگونه.....................از ثانیه ثانیه عمرم و وقتم و اعصاب و استراحت و واقعا خواب و وقت حتی شام و نهارم................می زدم

    بعد از مدتی امدیم که حد اقل مقالات فنی که نوشته بودیم رو کپی کنیم توی سایت شخصی خودمون که دیدیم به به...........................یک بار دیگر ............با ترفند یورز نیم و پس ورد دچار شدیم . پس وردمون و دچار عوض کردگی شدن...................


    و ما.............................و ما شعورمون نرسید و چقدر الاغ بودیم ما که شعورمان نرسید و رفتیم به طرف گفتیم اقا چی شده ؟؟؟ می شه این پس ورد ما رو درست کنی و بر گردونی ؟؟؟

    و الاغی بیش نبودیم زیرا که نفهمیدیم بابا کسی که بخاد بر گردونه که خب برا چی از اول بر داره اصلا؟؟؟

    خلاصه التماسهای ابلهانه و احمقانه ما شد 4 بار که بار اول فرمودنت که

    آقا صابر من ماموریتم و در شهرستان به سر می برم بر گشتم چشم..............................


    بار دوم شد و فرمودنت که آقا ما تو اتوبوسیم...............و در حال عظیمت به سمت بیت.........................

    و من یاد این افتادم که چند ماه پیشش گفته بودند به خود من که ما سیستم مدیریتی سایت رو یک ک ری کردیم که رو موبایل هم راحت بشه کار های مدیریتی رو کرد که هر جایی بودیم و دست رسی به کامپیوتر هم ندشته باشیم راحت کار رو رو راه بندازیم...............

    بار سوم شد و جواب امد که آقا صابر دارم نهار می خورم تمام شد حتما بر روی چشم....................که نهار اون بنده خدا نهار جعفر طیار هم اگر بود تا به حال تمام شده بود.................... و مرا یاد 6 سال نخار نخوردن خودم انداخت.............................که تا اخر عمرم یادم نرود.............که اگر نهارت را برای کسی عقب انداختی..................او هم در جواب نهارش را می اندازد دقیقا وقتی که باید به تو جواب گو باشد.................

    و بار اخر شد و فرمودنت که اقا من مریضم............سرما خوردم..............................


    و خدا رو شکر می کنیم که اون زمان کرونا نبود وگرنه اصلا می امد یورز و پس ورد ECU ماشینم هم یهو دیدی عوض می کرد..................با دیاگ هم دیگه نمی شد کاری کرد....................

    و بعد از مدتی .... صحبت و سخن و پرسش و بچه ها شد که اقا کجایی چرا نیستی تو سایت دیگه.................

    گفتیم از اقای فلانی سوال کنید..................

    رفتند سوال کردند و جواب آمد که ما اصلا قصد پاسخ دادن نداریم........................



    و گفتنند که اون نون ها رو خورده و نمک ها رو خورده و نمک دون ها رو زده شیکونده و داره ( این جوری ) می کنه


    بعدا سوال شد که ( چجوری ) می کنه ؟؟

    فرمودنت که .................ایشون قوانین رو رعایت نکرده بود ....................



    و یک شخصی و مثال اورده وبدند و فرموده بودند که کلی مطلب از بنده هم بیشتر داشتند........حالا اونها بماند..................

    حالا بعدا دوباره سوال شد که کدام قوانین رو ؟؟؟



    فرموده بودند که به خودم و خودش مربوطه.............و از ون ور هم خب ما هر چی تماس می گرفتیم دیگه جواب گوی تلفن بودند مگه ؟؟؟
    نه تلفن نه پیامک نه هیچ جای دیگه..................

    از اون طرف هم بندگان خدا می رفتند اکانت ها جعلی می ساختند برا خودشون از طرف خودشون که ما رو هم پیش کاربر هایی که جدید بودن و ما رو نمی شناختند و از مسائل و اوضاع و مباحث پیش امده بی اطلاع بودند نهایت سوئ استفاده رو ببرند و لذت ببردن برا خودشون.............




    جواب دوباره امده بود که .......................می خواسته دیتا بیس سایت رو حدف کنه...............



    وو این جواب برای اون دسته از افرادی که نمی دونن سایت چیه و هاست چیه و دیتا بیس چیه و این ها خیلی جواب دهن پر کن و محکمه پسندیه..................

    ولی برا کسای که با مفاهیم سایت و IT و این ها آشنایی دارند.................یک کمی خنده آوره....................

    یکی از دوستان حتی فرموده بود که برو بهش بگو خوبه نگفته می خواسته MySQL سایت رو پاک کنه ...........



    و جواب آخر ایشون زیر بار فشار سوالان مکرر کار بران این بوده که ما بر ا حفظ و ( صیانت ) از دیتا بیس سایت ایشون رو اخراج کردیم اصلا...................



    ایشون می خواسته به حریم کاربران و اعضای سایت نفوذ سایبری کنه ما برا حفظ و ( صیانت ) از کاربران سایت این کار رو کردیم...........

    این رو یایدم رفت بگم که وقتی دیدند سوالا زیاد شده که پس ورد صابر رو چرا بهش بر نمی گردونید رفت کلا ما رو اخراج کرد تا خیال ما راحت بشه برای همیشه.....................


    تا ما یاد بگیریم...................................... ...جایی که سال ها عمرت رو براش گذاشتی ...................و فکر نمی کنم 6 سال زمان کمی باشه..........................جایی که از همه چیت زده بودی برا اونجا....................از تفریحت..............از کار شخصیت......................

    از حتی سلامتی هم جسم و هم روح و روانت.........................و از خواب و خوراکت..............................

    تهش.......................چی میشه...................



    یا گیر ادم های صادقی می افتی که بلد نیستند بندگان خدا چی کار کنن.........و صاف می زنن تو صورتت می گن پول بده.................. و پول زور می خان ازت

    یا هم گیر کار بلد ها می افتی و در یک برنامه حساب شده و دقیق از مرحلة صلب امکانات ویرایش پست در طی چند سال می رسوننت به مرحلة ( اخراج ) و راحت..................

    و بعدش هم...........هر جا اسمت رو بنویسند ازت سوال کنند یا سراغی ازت بگیرند................همه چیز رو پاک می کنند و بَن می کنند و حذف می کنند و تاپیک ها رو می بندند و قفل می کنند که کسی هم نتونه پاسخی بده..................




    و همشون هم رفیقات بودن.......................جون جونی هات بودن.........................با چه ذوق و شوقی نشتیم لوگو طراحی کردیم برچسب چاپ کردیم دادم به برو بچه ها.........................پیراهن چاپ کردیم دادیم به برو بچه ها...........................



    بگذریم........................


    خلاصه شاعر چی می گه ؟؟



    و یک تجربه جدیدی که در حین نوشتن همین متن یاد گرفتیم چی بود ؟؟

    اگر حرفی می خای بزنی و اگر خطبه آتشینی می خایی بدی تا داغی بده و بنویس...........................

    که اگر خاکستر شد........و و بعد از سال ها................که با اون مسئله کنار امده بودی و ازش گذر کرده بودی.........

    باز رفتی سراغش........................و خاکستر ها رو زدی کنار .............باز دوباره این آتش و دود فوران خواهد کرد و باز دوباره....



    ......باید خاطرات گند ان روز ها را که فکر کردن بهش هم عصبیت می کنه رو برا خودت باز خوانی کنی ..............

    که چطور شد و چرا بعد از 6 سال زحمت و هزنیه و اعصاب زدن از همه چی ...............چی شد که مجبورت کردن که از خونه خودت بری بیرون..............

    و زخمی که بعد از سال های دیگه داره التیام پیدا می کنه رو وقتی دوباره می خای بازش کنی ..................چاره ای جز ( جرح ) خودت نداری............

    و این ( جرح ) هم نمی تونه بدون درد باشه.............

    و هر چی می گردی .................مقصر و تقصیر کاری جز خودت نمی بینیی...................که کی کلید خونه رو داد ..........به غریبه ها .....؟؟؟

    مگه کسی جز خودت بودی ؟؟

    کی کلید ورود به اعصاب و روانت رو داد به غریبه ها ؟؟؟


    کسی رو به جز خودت مگه می تونی سرزنش کنی ؟

    که غریبه ها گفتن اقا این دیوا ر خونت گچش داره می ریزه ما بیاییم برات گچشو ردیف کنیم رنگش کنیم برات کاغذ دیواری می زنیم اقا...............نمی دونستیم پول کچ و رنگ و کاغذ دیواری رو پول کار گر رو هم از خودمون می خان بگیرند که هیچ......................

    دو روز که بمونن..........قفل رو از داخل عوض می کنن و یه روز که بخای بر گردی خونه..............می گن ((((((( شما ؟؟؟ ))))))) و دیگه اون روز به جا نمی آرنت عزیزم...................

    نه به جا نمی ارنت دیگه......................

    و اون روز شما چاره ای نداری جز این که بزاری و بری...........................می دونی چی رو باید بزاری و بری ؟؟؟؟؟ عمرت رو باید بزاری و بری............................

    اره .....................امیدی که داشتی به آبادی باغت رو باید بزاری و بری.................اره..................... ..

    برای ساخت خانه ایی جدید.......................و اگر هم یه روزی گچش ریخت و رنگش خراب شد.....................و کسی امد گفت ععععععع اقا بیام کمک........................ردیف کنم برات...................


    یادت نره که بگی........................((((((( تشکر ))))))) دم شما گرم ممنونم.........................این خونه بریزه رو سرم تخریب شه...................بهتر از اینه که کسی غیر از خودم بیاد اینجا برا کمک.........

    و یاداوری اون روز ها........... اون هم در اون شرایط بیماری شدید که باهاش دست و پنجه نرم می کردم.....................و هر الاغی جای من بود ...................و هر الاغی جای من بود اصلا دست از کار میکشید................می رفت سراغ درمان بیماریش...................

    و ما کار که هیچ...............مونده بودیم پای......................باغ................ ...باغی که دونه دونه نهال هاش رو کاشته بودیم و آبیاری می کردیم.........

    و کامیون کامیون .........................درخت هاشو قطع می کردن...............................و کردن..............



    دیگر دوستان بگذارید که بگذریم.....................و اب را بریزیم......................روی این آتشی که از زیر خاکستر ها در امده است........................تا برای همیشه.......................خاموش شود..................



    و خاطراتی رو که تا این جای زندگیمون ...........که در اواخر دهه چهارم عمرمون به سر می بریم......... و واقعا............واقعا ............واقعا به عنوان بدترین سال های عمرم ازشون یاد می کنم رو اگر ( او ) بخواهد برای همیشه............... فراموش کنیم................

    ولی فراموش نکنیم که ...............کلید رو به هیچ آشنا و غریبه ایی دیگه ندیم و اگر مجبورم شدیم بدیم.......................یه سوییچ مخفی برا خودمون باقی بگذاریم.........................

    و جالب ترین نکته آنکه خود این بنده خدا و کسی که تمام این بلا ها رو سر بنده اورد دقیقا چند ماه قبل از این که کار خودش و رو شروع کنه و ابتدا با صلب اختیارات مدیریتی سایت یواش یواش روند کنار زدن و پس زدن ما رو شروع کنه در ذیل یکی از عکس های بنده به من هشدار هم داده بوده و خودش اصلا گفته بوده و بنده رو راهنمایی هم کرده بوده.............



    و ما احمق و ابله بودیم که متوجه نشدیم و نگرفتیم................


    و مجازات نفهمیدن در این عالم.....................چیزی نیست جز این که.............



    والسلام علیکم و الرحمت اله و برکاة
    ویرایش توسط SABER_MTB : 12th August 2021 در ساعت

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •